پيام همسر شهيد همت به رهبري

 این گزارش از ذکر پیام همسر شهید همت پرهیز کرده است، مگر او چه گفته است که گزارشگر می نویسد:" دیگه من نگم چی گفت!" او توسط سردار علایی برای رهبرش پیامی ارسال کرده است که : " به آقای خامنه ای بگویید من ولایتش را قبول ندارم، و روز قیامت جلوی همشون رو می گیرم" قطعاً سردار علایی شهامت بیان این پیام را ندارد، اما امانتداری ایجاب می کند تا پیام همسر شهید دلاور حاج محمد ابراهیم همت به گوش رهبری برسد.
   مگر امیر مومنان علی علیه السلام با کسانی که در مسجد با او بیعت نکردند، جه کرد؟ طلحه و زبیر گفتند برویم و این چهار نفر را برای بیعت به مسجد بیاوریم، و علی(ع) فرمود : " لازم نیست، آنها را به حال خود رها کنید، بیعت اجباری نگیرید" آنها که بیعت نکردند و مخالف ولایت  امیر المومنین علی (ع) بودند هم از تمامی حقوق شهروندی برخوردار بودند، حتی بعضی در مسجد به حضرت اعتراض یا اسائه ادب می کردند و او با کرامت با آنان برخورد می فرمود. مگر 14 تن از اعضای جامعه روحانیت، از جمله .... که به آقای گلپایگانی  برای رهبری رای دادند، حق زندگی ندارند، مگر مخالفان رهبری باید بمیرند، یا به قول شاه به خارج از کشور بروند، نه، جمهوری اسلامی ظرفیت این را دارد که مخالفان بمانند و حتی با صدای رسا نظرات خود را بیان کنند، و قطعاً هیچ کسی را بخاطر مخالفت با زید و عمر و حتی رهبری نمی توان مورد سئوال قرار داد.
88/12/11 مهدی خزعلی

و اما گزارش مورد نظر: 
“آقاي علايي به آنها بگو روز قيامت جلوي همه شان را مي گيريم”
باقي حرفهاي نزده ي خانم باكري رو البته خانم شهيد همت زد ديگه من نگم چي گفت فقط همين رو بگم كه گفت كه« آقاي علايي بهشون بگو كه روز قيامت جلوي همشون رو مي گيريم همشون رو»
كلمه: يكي از حاضران در جلسه سالگرد شهيد باكري طي يادداشتي روايتي از مراسم سالگرد شهادت حميد باكري را شرح داده است. وي نوشته است:
شب جمعه ي هفته ي گذشته به مناسبت سالگرد شهادت حميد باكري مراسمي در خانه ي اين شهيد برگزار شد. يه مراسم ساده كه حاضرينش غالبا نزديكان خانواده ي باكري و همچنين عده اي از فرماندهان اسبق سپاه و همرزمان آن شهيد بودند .برنامه با خوندن دعاي كميل شروع شد.اواسط دعا بود كه مهندس موسوي هم تشريف آورد.حين خوندن دعا و پخش فيلمهايي از حميد و مهدي باكري مهندس خيلي گريه كرد ، گريه هايي كه از كوهي از غصه حكايت مي كرد .
گويا دردهايي داشت كه تنها خدا و ياران سفر كرده اش محرم اين دردها بودند.بعد از دعاي كميل سردار علايي به عنوان سخنران خاطراتي از حميد و مهدي باكري و حال و هواي جبهه ها گفت. براي منِ نسل سومي شنيدن اين حرفها به غايت دلنشين بود انگار كه گمشده ي زمان خودم رو در آيينه ي اين حرفها يافته بودم. سردار از تاكيد امام بر رفتار محبت آميز با اسرا زياد صحبت كرد. از مهدي گفت و روزي كه براي بازيابي سلامت يكي از اسراي عراقي كه به امام و رزمنده ها هتاكي كرده بود نه تنها خودش خون داده بود بلكه رزمنده هايي كه از دادن خون به خاطر اون هتاكيها منصرف شده بودند رو هم به انجام اين عمل سفارش كرد.
سردار از شدت علاقه ي حميد و مهدي به هم گفت و گفت كه روزي كه حميد به عنوان فرمانده ي گروهان خط شكن(گروهاني كه به طور معمول فرماندهاش شهيد ميشن) در عمليات خيبر منصوب شد چطور مهدي با گفتن اين جمله به سردار كه « ميدونستي حميد بچه داره » اوج دلنگرانيش رو نسبت به حميد بيان كرده بود. با وجود اين اما روزي كه حميد در همين عمليات بعد از دفاع جانانه از ميهنش به شهادت ميرسه و جنازش هم مفقود ميشه ؛ مهدي جلوي جمعي رو كه قرار بود براي آوردن جنازه ي حميد جلو برند مي گيره. چرا؟ تنها به اين دليل كه عده اي از جوانان ديگر اين سرزمين در همين عمليات مفقود شدند و امكان آوردنشون نيست.همين رفتار بود كه خانواده هايي كه براي پي گيري وضع فرزندان مفقود شدشون به منطقه آمده بودند رو آرام و شيفته ي مهدي باكري و مرامش كرد.نه تنها اين خانواده ها كه همه ي نسل من و هر انسان آزاده اي شيفته ي اين منش و امامي خواهد بود كه مكتبش مروج و مولد اين منش بوده است.
سردار علايي از خوبيهاي حميد و مهدي زياد گفت، اما من تا آخر مجلس تنها به اين يك جمله ي مهدي باكري به سردار علايي فكر مي كردم كه ميدونستي حميد بچه داره.انگار مهدي امروز ما را مي ديده.روزهايي كه قراره ضربات باتوم و شوكر كساني كه ادعاي ادامه ي راه امثال حميد رو دارند ؛ در نبود پدر بايد بر سينه ي پسر فرود بياد روزهايي كه قراره به همسر حميد جلوي چشم همه ي همرزمهاش توهين بشه.
آخر مجلس اما يك عده مهمان ناخونده هم امده بودند تا به سبك خودشون البته خانواده ي شهيد باكري رو دلداري بدهند. جماعتي از اراذل معلوم الحال كه سبزها خوب مي شناسندشان. شخصشان رو شايد نه اما منش و حامينشون رو خوب ميشناسند. اونها همون كساني بودند كه قبل انتخابات به تجمع مادران و همسران شهيد حامي مهندس موسوي وحشيانه حمله كرده بوند؛چادر از سر دختران شهيد كشيده بودند؛ خون همسران شهدا رو بر قبر شهدا جاري كرده بودند و به همسران شهدا بد ترين توهين ها رو كرده بودند . كساني كه خانم شهيد همت رو كتك زده بودند اون روز دو باره امده بودن تا داغ ديگه اي بر دل خانواده هاي شهدا بگذارند.
خانم شهيد باكري بعد از بدرقه ي مهندس موسوي پيش سردار علايي امد تا به خاطر حضور و صحبتهاش تشكر كنه. ازسردار علايي تشكر كرد اما معلوم بود كه يه بغضي تو گلوي اين مادر رنج كشيده گير كرده .اونجوري كه من مي شناختمشون حتي موقعي كه حميدش رو قبل ۳۰ سالگي از دست داده بود يا تو اون روزهايي كه دست تنها بار سختيهاي بزرگ كردن دو تا بچه رو به دوش مي كشيد هيچ وقت لب به شكايت نگشوده بود. ولي من نمي دونم اين جماعت چه داغي به دلش گذاشتن كه اينجوري شروع كرد با سردار علايي درددل كردن
« آقاي علايي كجاي كار رااشتباه كرديم كه به اينجا رسيديم ؟
چرا اينجوري شد ؟
آقاي علايي بهشون بگو كه ما ديگه خسته شديم
حرفهاي حميد رو براشون بزن
بگو ما ديگه واقعا خسته ايم
بهشون بگو آقاي علايي بگو…»
ديگه نتونست ادامه بده بغضش شكست دستش رو گرفت جلو صورتش و شروع كرد آروم آروم گريه كردن ….
باقي حرفهاي نزده ي خانم باكري رو البته خانم شهيد همت زد ديگه من نگم چي گفت فقط همين رو بگم كه گفت كه« آقاي علايي بهشون بگو كه روز قيامت جلوي همشون رو مي گيريم همشون رو»
شكي نيست كه اگر همسران شهدا مثل كوه پشت شهدا نايستاده بودند هرگز اون دلاوري هاي هشت ساله اتفاق نمي افتاد؛ بانواني كه بر از دست دادن عزيز ترين كسانشون دلاورانه صبر كردند و همچون كوه استوار موندند….
اما واقعا بايد به اين جماعت نوخوارج تبريك گفت .هيهات كه اينها جزو مردم ايران باشند اما شايد بايد جدا به كساني كه از اين جماعت حمايت ميكنند و بر رفتارهاي شنيعشون سرپوش مي نهند و به اونها عنوان مردم رو ميدهند تبريك گفت چرا كه اين عده تو پروژشون موفق شدند… اينها كوه رو از پا در آوردند… كار ناتمام صدام رو اين عده تمام كردند…اگر دستشون به پدر نرسيد اما…. در عوض اشك مادر رو در آوردند
*تقديم به سينه ي سوخته ي احسان باكري ، مادر رنج كشيدش و
سبزترين پدر دنيا
درد دلي با پدر
زخم زبان و درد زمانه براي من
بابا بخواب باقي راهت به پاي من
در زير پا شكستن من خونبهاي تو
ماندن به پاي تو شده اكنون بهاي من
چون پايمال جور عدو گشته خون تو
بي پاسخست ناله ي بي منتهاي من
ياران شما و حاصل عمرم نداي تو
بابا غريب ماندم و تنها نواي من
چون قافله روانه شده پا به پاي تو
تنها ميان راه فتادن سزاي من
تازست درد ماتم و زخم گلوي تو
بر سينه ي كبودِ چو ماتمسراي من
صدها سلام و حمد ز قلبم نثار تو
سهم نديدن رخت اما جزاي من
با زخم كينه ها چه كنم در فراق تو
تنها دعاي سبز دل تو شفاي من
ميدان جنگ اگر بود كربلاي تو
ميدان انقلاب كنون نينواي من.
خورشيد سر نهاده به ني مقتداي تو
ماهش به شام شبزدگان رهنماي من
چشمان زخم خورده ي من هم فداي تو
چشم انتظار بارش رويت هواي من
بابا فداي دين شدن من رضاي تو
راحت بخواب هرچه تو خواهي رضاي من
منبع : وبسايت شخصي دكتر مهدي خزعلي

0 نظرات :: پيام همسر شهيد همت به رهبري

ارسال یک نظر